English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (4349 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unsay U گفته نشدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to show f. U تسلیم نشدن رام نشدن
ipso dixit U گفته بی دلیل گفته استبدادی
hold the line <idiom> U تسلیم نشدن
resist temptation U وسوسه نشدن
excluding U شامل نشدن
disallows U قائل نشدن
disallowing U قائل نشدن
disallowed U قائل نشدن
disallow U قائل نشدن
to go wrong U موفق نشدن
fall short (of one's expectations) <idiom> U موفق نشدن
to keep up one's spirits U دلسرد نشدن
to fall through U موفق نشدن
to miss fire U کامیاب نشدن
to get out of the way U مانه نشدن
to miss plant U سبز نشدن
to put by U تسلیم نشدن
keep cold U دست پاچه نشدن
keep one's hair on U دست پاچه نشدن
to keep one's hair on U دست پاچه نشدن
to keep ones he U دست پاچه نشدن
to keep cold U دست پاچه نشدن
to keep ones hair on U دست پاچه نشدن
underdraw U کشیده نشدن زه تا اخر
exclusion U عمل شامل نشدن
exclude U شامل نشدن یا جداشدن
excludes U شامل نشدن یا جداشدن
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
keep one's head U دست پاچه نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> U باز هم متوجه نشدن
To stick to the main topic ( issue ). U از موضوع اصلی خارج نشدن
expostfacto U عطف به ماسبق نشدن قانون
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
blackouts U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
to f. in the pan U باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
to collapse U موفق نشدن [مذاکره یا فرضیه]
blackout U پخش نشدن مسابقه ازتلویزیون
throw up one's hands <idiom> U توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
To keep one s distmce from some one . U از کسی فاصله گرفتن ( زیاد صمیمی نشدن )
leakages U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
leakage U مقدارمالیاتی که به علت خرج نشدن درامد در کشور
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
fails U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
sentencing U گفته
dixit U گفته
sentence U گفته
sayings U گفته
sentences U گفته
statement U گفته
statements U گفته
saying U گفته
parol U گفته
dite U گفته
doctrines U گفته
I was told ... U به من گفته شد ...
doctrine U گفته
dicta U گفته
ratchet effect U اثر چرخش دهنده مصرف بالا و استانداردبالای زندگی باسانی عوض نشدن
so saying U اینرا گفته
that was said above U که درفوق گفته شد
mentioned <adj.> <past-p.> U گفته شده
to leave unsaid U نا گفته گذاردن
It is being said that ... U گفته می شود که ...
termed <adj.> <past-p.> U گفته شده
stated <adj.> <past-p.> U گفته شده
named <adj.> <past-p.> U گفته شده
that was said above که دربالا گفته شد
told U گفته شده
byword U گفته اخلاقی
ipsedixit U گفته محض
ipso dixit U گفته محض
bywords U گفته اخلاقی
tag U گفته مبتذل
laconism U گفته پر مغز
maxim U گفته اخلاقی
missatement U گفته نادرست
maxims U گفته اخلاقی
tags U گفته مبتذل
statement U گفته بیانیه
statements U گفته بیانیه
said U گفته شده
he is said to have fled U گفته اند
spoken U گفته شده
foregoning U پیش گفته شده
direct oration U گفته یا قول مستقیم
above said U بالا گفته شده
aforesid U پیش گفته شده
d. of a statement U تکذیب گفته ایی
It is an old saying that … U از قدیم گفته اند که ...
If only you had told me . U کاش به من گفته بودی
it is truly said U راست گفته اند
it is well said U خوب گفته اند
afore-mentioned <adj.> U گفته شده در بالا
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
divers statements U گفته هایی چند
aforementioned <adj.> U گفته شده در بالا
ipso dixit U او خود گفته است
abovementioned <adj.> U گفته شده در بالا
ipsedixit U خود او گفته است
above-mentioned <adj.> U گفته شده در بالا
above-quoted <adj.> U گفته شده در بالا
dictum U گفته افهار نظر قضایی
dictums U گفته افهار نظر قضایی
It needs to be said that ... U لازم هست که گفته بشه که ...
indirect oration U گفته یا قول غیر مستقیم
Enough has been said! U به اندازه کافی گفته شده!
recanting U گفته خود را تکذیب کردن
recanted U گفته خود را تکذیب کردن
recant U گفته خود را تکذیب کردن
in proof of his statement U برای اثبات گفته خود
ipsissima verba U عین بیانات و گفته شخص
in p of my statement U برای اثبات گفته خودم
I told you , didnt I ? U من که بتو گفتم ( گفته بودم )
Actions speak louder than words . U دو صد گفته چونیم کردار نیست
on cne's own initiative U بی انکه کسی گفته باشد
recants U گفته خود را تکذیب کردن
put in <idiom> U اضافه چیزی که قبلا گفته شد
per U طبق جزئیات که در مشخصات گفته شده
it say in the bible that U درکتاب مقدس گفته شده است
to repeat oneself U کاریا گفته خودرا تکرار کردن
affimable U شایسته انکه بطورقطع گفته شود
action speaks louder than words <proverb> U دو صد گفته چون نیم کردار نیست
non collegiate U در باب شاگردی گفته میشود بی دانشکده
undershot U درباب چرخی گفته میشود) که اب اززیرانرابگرداند
What you say is true in a sense . U گفته شما به معنایی صحیح است
A constant guest is never welcome . <proverb> U به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
post classical U در باب ادبیات یونانی ورومی گفته میشود
ana U :مجموعه یا گلچینی از گفته هاو اقوال یک شخص
oestrual U در باب موقعی گفته میشود که جانوران فحل ایند
infants U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infant U در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
missed U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
miss U موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
indirect speech U گفته کسی که تغییرات دستوری دران داده نقل کنند
Thank God! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
Thank goodness! U خدا را شکر! [گفته می شود وقتی چیزی بد پیش نیاید]
permanent structures U به تاسیساتی گفته میشود که پس از اتمام قرارداد پیمانکاردر محل می گذارد
lanolin U لانولین [ماده چربی موجود در سطح الیاف پشم که در صورت شسته نشدن حالت انعطاف پذیری و درخشندگی به فرش های پشمی می بخشد.]
semi detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
semi-detached U درباب خانهای گفته میشود:که بادیوارمشترک بخانه دیگری پیوسته باشد
gymnopaedic U درباب رقص هایی گفته میشدکه بچههای برهنه درجشنهای همگانی می
rub something in <idiom> U دست گرفتن (صحبت درموردحرفی که شخص گفته یاکاری کهکرده به مسخره )
pregnant use of a verb U بکار بردن فعل متعدی بدانگونه که مفعول ان مقدرباشدیعنی گفته نشود
praecocial U درباب پرندگانی گفته میشودکه جوجههای انهاهمین ازتخم ...قوت دارند
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
counsel U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsels U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
nibbles U به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibbled U به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
nibble U به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
CD quality U اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
nibbling U به واحدی از انباره که شامل نیم بایت یا عموما" چهار بیت است گفته میشود
perfoliate U درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود
notobranchiate U در باب ماهیانی گفته میشود که نفس کش انها در روی پشت انها است
to jump on somebody U به کسی پریدن [زود ایراد گرفتن از کاری که کرده شده یا چیزی که گفته شده]
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
Thanks for calling back. U با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
heddle rod U چوب کوجی [به آن نیره و ورد نیز گفته می شود، در بالای دار در محل تقاطع چله های زیر و رو، بین تارها جهت تفکیک و تنظیم آنها قرار گرفته.]
bare board U تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
photodigital memory U سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Vintage style
3service times
2این جمله وقتی در یک کتاب گفته میشه چطور ترجمه میشه see Rapid Reference 6.4
2این جمله وقتی در یک کتاب گفته میشه چطور ترجمه میشه see Rapid Reference 6.4
1tajwid
2In order to be interesting you have to be mean
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com